در زمانهای قدیم، مردی وارد روستایی شد و به روستائیان اعلام کرد که او هر میمون را به 100 تومان می خرد.روستائیان دیدند که در اطراف میمون های زیادی وجود دارد،به جنگل رفتند و شروع به گرفتن میمونها کردند.مرد هزار میمون را به قیمت هر میمون 100 تومان خرید تا اینکه تأمین میمون رو

به کاهش گذاشت.روستائیان تلاش خود را متوقف کردند.مرد اعلام کرد که او هر میمون را به 200 تومان خواهد خرید.این امر،تلاش روستائیان را تجدید کرد و آنها شروع به گرفتن میمونهای جدید کردند.

بزودی تأمین میمون کمتر از قبل شد و مردم به مزرعه شان برگشتند. مرد پیشنهاد 250 تومان برای هر میمون را داد. ولی تامین میمون آنقدر کم شده بود که به زحمت ،یکی پیدا می شد.

مرد اعلام کرد که هر میمون را 500 تومان خواهد خرید و چون می خواهد برای چند کار به شهر برود،معاونش به نیابت از او ،در اینجا خواهد بود و کار را دنبال خواهد کرد.

در غیاب مرد،معاون به روستائیان گفت: " به این همه میمونی که در قفسها وجود دارند،نگاه کنید.من هر کدام از آنها را، به قیمت 350 تومان می فروشم. وقتی که رئیسم از شهر برگردد،شما میمونها را به قیمت 500 تومان به او خواهید فروخت.

روستائیان تمام پس اندازهای خود را جمع کردند و میمونها را خریداری نمودند.

معاون رفت و روستائیان دیگر هیچ وقت آن مرد و معاونش را ندیدند تا میمونها را به آنها بفروشند.

(بازار مواد اولیه که مخصوص کشورهای جهان سوم است و فروش فرآورده های نهایی تولید شده (در کشورهای پیشرفته) از همان مواد اولیه ،چنین مسیری را طی می کند.

 کارآفرینی این چرخه معیوب را اصلاح می کند.)