پوستر انگلیسی نامه رهبر به جوانان غرب
- ۰ نظر
- ۱۱ آذر ۹۴ ، ۱۷:۵۶
امروزه فضای اینترنت و شبکه های اجتماعی در بین مردم و جوانان از محبوبیت خاصی برخوردارند به طوریکه تقربیاً 100 درصد جوانان و کاربران اینترنت عضو شبکه های اجتماعی هستند ولی در این فضا امنیت اطلاعات حرف اول را می زند.
به گزارش صدای دریا بسیاری از کشورهای استعمارگر مثل آمریکا و انگلیس این استقبال مردم و کاربران از فضای اینترنت و علی الخصوص شبکه های اجتماعی را میدانی برای رسیدن به اهداف شوم و پلید خود تبدیل کرده اند که جاسوسی از کاربران یکی از اصلی ترین اهداف آنان است؛زیرا این فضا را ساده ترین و به صرفه ترین راه برای رسیدن به اطلاعات مورد نیاز از کاربران کشورهای مختلف می دانند و به وسیله همان اطلاعات در پی تخریب بنیان کشورها و تغییر فرهنگ و آداب و رسوم مردم دنیا به نفع خود هستند.
از جمله فضاهای جاسوسی این کشورها می توان در مرحله اول فضای اینترنت وجست و جوگرها مثل یاهو،گوگل،بینگ و... و در مرحله بعد ایجاد شبکه های اجتماعی مختلف مثل فیس بوک،توییتر،یوتیوب،لاین،وایبر،واتساپ،تلگرام،اینستاگرام،تانگو،بیتالک و ... نام برد.
ارتش سایبری نطام مقدس جمهوری اسلامی ایران در پی خنثی کردن اهداف پلید این کشورها با اتکا به توانمندی های جوانان خوش فکر و با استعداد خود در صدد رویا رویی با این فضاهای جاسوسی برآمد و توانست برای امن ساختن فضای اینترنت و همچنین جلوگیری از جاسوسی اطلاعات کاربران ایرانی اقدامات مهمی را انجام دهد که عبارتند از:
1- راه اندازی شبکه ملی اطلاعات( اینترنت ملی).
2- راه اندازی جست و جو گرهای قدرتمند مثل پارسی جو، یوز،گرگر و...
3- راه اندازی شبکه های اجتماعی و موبایلی قدرتمند مثل سلام (که به تنهایی می تواند با اینستاگرام،تلگرام،واتساپ به رقابت بپردازد)،لنزور،انار،بیسفون،فیس نما،کلوب،افسران،آپارات،هم میهن و...
شبکه وبلاگ نویسان استان هرمزگان "صدای دریا" با همکاری باشگاه وبلاگ نویسان ایرانی"حرف تو" در جهت حمایت و معرفی بیشتر از این شبکه ها و فضا ها ی اینترنتی اقدام به راه اندازی کمپین "حمایت از شبکه اینترنت ملی و شبکه های اجتماعی ایرانی" نموده و لذا از فعالان عرصه فضای مجازی درخواست می شود این کمپین را به صورت گسترده در شبکه های اجتماعی ،وبلاگ ها،سایت های خبری و ... منتشر نموده در خصوص زمینه های زیر اقدام به تولید محتوا نموده و لینک های حمایتی خود را به آدرس http://networkiranian.blog.ir ارسال نمایند.
زمینه های فعالیت:
1- اشتراک گذاری گسترده و حمایت از کمپین به صورت عکس نوشته و انتشار گسترده در فضای مجازی.
2- انتشار درست نوشته،تحلیل و یادداشت
3- آسیب شناسی ومقایسه اینترنت ملی و شبکه های اجتماعی ایرانی با سرویس های جاسوسی مثل واتساپ،تلگرام،اینستاگرام و ...
4- ایجاد نظرسنجی های گسترده
5- مصاحبه با متخصصین عرصه فضای مجازی
6- انتشار گسترده لینک دانلود نرم افزار های ایرانی
حامیان کمپین:
1-
نوبت شما به نقل از وبلاگ "از چغالوند تا شلمچه" نوشت:
به نام خدای شهیدان بار دیگر به برکت اردوی
راهیان نور دانش آموزی توفیق زیارت قدمگاه یاران شهید نصیبم شد. طبق روال
سفر های قبلی گزارش کوتاهی از این سفر را تقدیم می نمایم . قرار است امروز
پنج شنبه 21 آبانماه 1394 جمعی از دانش آموزان دختر دبیرستانی سرخه به
همراه دانش آموزان سمنانی و آرادانی عازم سرزمین نور گردند و بنده و چند تن
از همرزمان و همسنگران نیز به عنوان راوی در خدمت راهیان سرزمین نور باشیم. حدود ساعت 13:30 به
دبیرستان آسیه سرخه می روم ، دانش آموزان در نماز خانه مشغول اجرای
مراسم هستند و دوستان همسنگرم برادران حسینعلی کلامی و علی آقا اشرف هم در حیاط آموزشگاه منتظرند، دو عزیزی که 32 سال قبل در چنین ایامی افتخار همراهی با ایشان در عملیات والفجر
نصیبم شد و اتفاقا هر سه در این عملیات مجروح شدیم . به هر حال حدود ساعت
14 با بدرقه مسئولین محلی و اولیای دانش آموزان کاروان برای پیوستن به
دیگر همسفران عازم راه آهن سمنان شد . ساعت 15 با سوت قطار کاروان حدودا
450 نفری دانش آموزان با 9 راوی و جمعی از خواهران مبلغ و عزیزان مسئول
کاروان از ایستگاه سمنان حرکت نمود . حدود ساعت 16 در ایستگاه یاتری
تعداد 50 دانش آموز و یک راوی دیگر به کاروان پیوستند و کاروان را 500
نفری نمودند . نماز مغرب و عشا را در یکی از ایستگاههای بین راهی به جا
آورده و سپس شام در بین کاروان توزیع شد . تا حدود ساعت 11 ما راویان گپ و
گفتی با هم داشتیم و به استراحت پرداختیم قطار همچنان به پیش می رفت تا
اینکه حدود ساعت 5:30 صبح روز جمعه 22 آبانماه قطار برای اقامه نماز صبح
در ایستگاه تنگ پنج توقف نمود ، نماز صبح را به امامت حجت الاسلام یزدیان
که در ایستگاه محمدیه قم به کاروان پیوسته بودند اقامه نمودیم و دوباره
قطار به راه افتاد . با طلوع آفتاب کاروان هم وارد استان خوزستان شد . حدود
ساعت 8 صبح قطار به محدوده پادگان دوکوهه اندیمشک یعنی قدمگاه هزاران
شهید دفاع مقدس رسید و توقفی کوتاه داشت و به راه افتاد . دیگر نوبت ما
راویان بود که از یاران شهیدمان و از اهداف بلند شان برای فرزندان این مرز و
بوم بگوئیم . به داخل واگن ها رفتیم . عده ای از دانش آموزان بسیار مشتاق
بودند و بعضی هنوز در حال و هوای یک اردوی تفریحی بودند و در فضای اردوی
راهیان نور قرار نگرفته بودند . در اولین قدم به ذکر برنامه های پیش رو و
یادمانهای مورد بازدید در این سفر اشاره کردیم . هر یک از راویان به
فراخور مخاطبین خود سخن گفت و بنده در سالن هایی که قرار گرفتم از شهدای
دانش آموز گفتم و از شهید امید صفایی شروع کردم او که موقع اعزام اولش در
سال 61 فقط چهارده بهار از عمرش گذشته بود اولین آشنایی من با امید نیز در
همین دوره و در مناطق سرد و پوشیده از برف سردشت بود. برای بار دوم در
بهار سال 1362 در خط پدافندی پاسگاه زید عراق همراه با امید و بسیاری از
عزیزان شهید دیگر گرمای طاقت فرسای جنوب را تجربه کردیم . به گریه های امید
برای جلب موافقت پدرش در اعزام اول به جبهه اشار ای داشتم و به دانش
آموزان گفتم که در فاصله سال 61 تا 1363 در چندین عملیات و خط پدافندی
حضور یافت و در24 اسفند سال 63 در عملیات بدر به شهادت رسید . از شهید
مجید عبدوس گفتم که در والفجر 4 مجروح شد و بعد از بارها حضور در جبهه ها
در عملیات کربلای 1 به شهادت رسید. همچنین یادی از دانشجوی شهید محمد مهدی
امین نمودم که در والفجر 4 پایش مجروح شد و در بیمارستان خبر قبولی خود
در رشته پزشکی دانشگا ه شیراز را شنید و با عصا برای ثبت نام به دانشگاه
شیراز رفت و در نامه به دوستش تحصیل در دانشگاه را نیز ادامه راه سرخ
شهادت دانسته و هدف خود را خادمی انقلاب اعلام نمود . همچنین برای
دانش آموزان از حضور مجدد او در جبهه و شهادت در عملیات والفجر 8 سخن گفتم
. برای گروهی از دانش آموزان ، مجروحیت دانش آموز داود وطنی در عملیات
مطلع الفجر و شهادت جند تن از همرزمانش به زبان شعر روایت کردم ، شعری که
توسط پدرش مرحوم عباسعلی وطنی سروده شده بود . لحظات به سرعت گذشت تا
اینکه در ساعت 11 به ایستگاه اهواز رسیدیم بلافاصله از قطار پیاده شده و
همراه دانش آموزان سوار بر اتوبوسها شده و عازم معراج الشهدا اهواز شدیم
که به نام شهید محمود وند نامگذاری شده است . بنده که در اتوبوس 7 خدمت
دانش آموزان بودم در فاصله کم راه آهن تا معراج در حد بضاعتم همسفران را
با فضای معنوی آنجا آشنا نمودم . هنوز ساعت به 11:30 نرسیده بود که وارد
معراج شدیم هنوز بیش از 30 دقیقه تا اذان ظهر به افق اهواز باقی بود .
ای فاتح خوبیها گمنام تویی یامن؟ شوریده دل شیدا گمنام تویی یامن؟ برگشتی ازآغوش خاموش بیابانها کردی به دل ما جا گمنام تویی یا من؟ یک کوه صلابت بود ، تابوت تو بردوشم هم وزن شقایقها گمنام تویی یا من؟ درعاشقی ومستی صد گونه خطر کردی دریا دل بی پروا گمنام تویی یامن؟ من درقفس خویشم ، درفکرپس وپیشم تو فارغی ازاینها گمنام تویی یامن؟ من همنفس درد و اندیشه بیمارم تو هم سخن زهرا گمنام تویی یامن؟ از آبروی نامت برمحو گناهانم شد روزنه ای پیدا گمنام تویی یامن ؟ ادامه دارد...به
زیارت پیکر شهدا رفتیم و به نماز ایستادیم بعد از نماز ظهر ، حاج آقای
یزدیان دقایقی را برایمان سخن گفتند و بعد از ایشان چند بیت شعر یکی از
شعرا در وصف شهدای گمنام را خواندم . چون تعدادی از دانش آموزان درخواست
قرائت مجدد این ابیات را از بنده نموده بودند تا آن را ضبط نمایند در
اینجا آن ابیات را تقدیم می نمایم.
انتهای پیام
نوبت شما به نقل از وبلاگ "از شاهرود قاره کوچک تا اردکان یونان کوچک" نوشت:
جرالدین دخترم، از تو دورم، ولی یک لحظه
تصویر تو از دیدگانم دور نمی شود. اما تو کجایی؟ در پاریس روی صحنه ی تئاتر
پر شکوه شانزه لیزه... این را می دانم و چنان است که در این سکوت
شبانگاهی،...
جرالدین
دخترم، از تو دورم، ولی یک لحظه تصویر تو از دیدگانم دور نمی شود. اما تو
کجایی؟ در پاریس روی صحنه ی تئاتر پر شکوه شانزه لیزه... این را می دانم و
چنان است که در این سکوت شبانگاهی، آهنگ قدمهایت را می شنوم. شنیده ام نقش
تو در این نمایش پر شکوه، نقش آن دختر زیبای حاکمی است که اسیر خان تاتار
شده است.
جرالدین، در نقش
ستاره باش اما اگر فریاد تحسین آمیز تماشاگران و عطر مستی آور گلهایی که
برایت فرستاده اند تو را فرصت هوشیاری داد، بنشین و نامه ام را بخوان... من
پدر تو هستم. امروز نوبت توست که هنرنمایی کنی و به اوج افتخار برسی.
امروز نوبت توست که صدای کف زدنهای تماشاگران تو را به آسمانها ببرد. به
آسمانها برو ولی گاهی هم روی زمین بیا و زندگی مردم را تماشا کن. زندگی
آنان که با شکم گرسنه، در حالی که پاهایشان از بینوایی می لرزد و هنرنمایی
می کند. من خود یکی از ایشان بودم.
جرالدین
دخترم، تو مرا درست نمی شناسی. در آن شبهای بس دور با تو قصه ها بسیار
گفتم اما غصه های خود را هرگز نگفتم. آن هم داستانی شنیدنی است. داستان آن
دلقک گرسنه که در پست ترین صحنه های لندن آواز می خواند و صدقه می گیرد.
این داستان من است. من طعم گرسنگی را چشیده ام. من درد نابسامانی را کشیده
ام. و از اینها بالاتر رنج حقارت آن دلقک دوره گرد که اقیانوسی از غرور در
دلش موج می زند. اما سکه ی صدقه ی آن رهگذر که غرورش را خرد نمی کند رانیز
احساس کرده ام. با این همه زنده ام و از زندگان پیش از آن که بمیرند حرفی
نباید زد. داستان من به کار نمی آید. از تو حرف بزنم. به دنبال نام تو نام
من است.
چاپلین، جرالدین
دخترم، دنیایی که تو در آن زندگی می کنی دنیای هنرپیشگی و موسیقی است. نیمه
شب آن هنگام که از سالن پرشکوه تئاتر بیرون می آیی، آن ستایشگران ثروتمند
را فراموش کن. ولی حال آن راننده تاکسی را که تو را به منزل می رساند بپرس.
حال زنش را بپرس و اگر آبستن بود و پولی برای خرید لباس بچه نداشت، مبلغی
پنهانی در جیبش بگذار.....
به
نماینده خود در پاریس دستور داده ام فقط وجه این نوع خرجهای تو را بی چون و
چرا بپردازد. اما برای خرجهای دیگرت، باید برای آن صورت حساب بفرستی.....
دخترم
جرالدین، گاه و بی گاه با مترو و اتوبوس شهر بگرد. مردم را نگاه کن. زنان
بیوه و یتیم را بشناس و دست کم روزی یک بار بگو: *من هم از آنها هستم.* تو
واقعا یکی از آنها هستی. هنر قبل از آنکه دو بال دور پرواز به انسان بدهد،
اغلب دو پای او را می شکند. وقتی به مرحله ای رسیدی که خود را برتر از
تماشاگران خویش بدانی، همان لحظه تئاتر را ترک کن و با تاکسی خود را به
حومه ی پاریس برسان. من آنجا را خوب می شناسم. آنجا بازیگران مانند خویش را
خواهی دید که از قرنها پیش زیباتر از تو، چالاکتر از تو و مغرورتر از تو
هنرنمایی می کنند. اما در آنجا از نور خیره کننده ی نورافکن های تئاتر
شانزه لیزه خبری نیست. نورافکن کولی ها تنها نور ماه است. نگاه کن، آیا
بهتر از تو هنرنمایی نمی کنند؟ اعتراف کن. دخترم... همیشه کسی هست که بهتر
از تو هنرنمایی کند و این را بدان که هرگز در خانواده ی چارلی چاپلین کسی
آنقدر گستاخ نبوده که یک کالسکه ران یا یک گدای کنار رود سن یا کولی هنرمند
حومه پاریس را ناسزایی بگوید.......
دخترم،
جرالدین، چکی سفید برای تو فرستاده ام که هر چه دلت می خواهد بگیری و خرج
کنی. ولی هر وقت خواستی دو فرانک خرج کنی، با خود بگو سومین فرانک از آن من
نیست. این مال یک فرد فقیر گمنام می باشد که امشب به یک فرانک احتیاج
دارد. جستجو لازم نیست. این نیازمندان گمنام را اگر بخواهی همه جا خواهی
یافت. اگر از پول و سکه برای تو حرف میزنم برای آن است که از نیروی فریب و
افسوس پول، این فرزند شیطان، خوب آگاهم.......
من
زمانی دراز در سیرک زیسته ام و همیشه و هر لحظه برای بندبازان بر روی
ریسمانی بس نازک و لرزنده نگران بوده ام. اما دخترم این حقیقت را بگویم که
مردم بر روی زمین استوار و گسترده، بیشتر از بندبازان ریسمان نااستوار سقوط
می کنند.
دخترم،
جرالدین، پدرت با تو حرف میزند. شاید شبی درخشش گرانبهاترین الماس این جهان
تو را فریب دهد. آن شب است که این الماس، آن ریسمان نااستوار زیر پای تو
خواهد بود و سقوط تو حتمی است.... روزی که چهره ی زیبای یک اشراف زاده ی بی
بند و بار تو را بفریبد، آن روز است که بندبازی ناشی خواهی بود. بندبازان
ناشی همیشه سقوط می کنند.
از
این رو دل به زر و زیور مبند. بزگترین الماس این جهان آفتاب است که
خوشبختانه بر گردن همه می درخشد.... اما اگر روزی دل به مردی آفتاب گونه
بستی، با او یکدل باش و به راستی او را دوست بدار و معنی این را وظیفه ی
خود در قبال این موضوع بدان. به مادرت گفته ام که در این خصوص برای تو نامه
ای بنویسد. او بهتر از من معنی عشق را می داند. او برای تعریف معنی عشق،
که معنی آن یکدلی است شایسته تر از من است......
دخترم،
هیچ کس و هیچ چیز را در این جهان نمی توان یافت که شایسته آن باشد که
دختری ناخن پای خود را به خاطر آن عریان کند..... برهنگی بیماری عصر ماست.
به گمان من تن تو باید مال کسی باشد که روحش را برای تو عریان کرده است.
دخترم جرالدین، برای تو حرف بسیار دارم ولی به موقع دیگری می گذارم و با این پیام نامه ام را پایان می بخشم:
*** انسان باش، پاکدل و یکدل؛ زیرا که گرسنه بودن، صدقه گرفتن و در فقر مردن، هزار بار قابل تحمل تر از پست و بی عاطفه بودن است. ***
نوبت شما به نقل از وبلاگ "کهکشان حیا" نوشت:
به گزارش روابط عمومی حلقه شهید مرادی نسب سمنان: نشست صمیمانه اعضای این حلقه با حضور همه دوستان در بوستان محله منطقه شهرک تعاون سمنان برگزار گردید. این نشست در راستای سالم سازی بوستان با حضور خواهران حلقه شهید مرادی نسب برگزار گردید. این نشست صمیمانه با استقبال اعضای حلقه برگزار گردید.
انتهای پیام
نوبت شما به نقل از وبلاگ "پاتوق وبلاگ نویسان شاهرود" نوشت:
وی که از اعضای رسمی حزب اعتماد ملی است، از ابتدای دولت تدبیر و امید به عنوان معاون مجید انصاری معاونت پارلمانی رئیسجمهور انجام وظیفه میکرد.
خباز در حالی که هنوز دانشجوی دوره کارشناسی بود به ریاست آموزش و پرورش کاشمر رسید و همین زمینهای فراهم کرد تا با حمایت فرهنگیان زادگاهش برای نخستین بار راهی خانه ملت شود.
وی که دارای دانشنامه دکترای علوم سیاسی است به جز در مجلس ششم که در فراکسیون اکثریت حضور داشت در سه دوره 4، 5 و 8 مجلس همواره از فعالترین نمایندگان اقلیت مجلس و در شمار فراکسیون خط امام بود.
محمد زندوکیلی که از ابتدای دولت یازدهم راهی زادگاه رئیسجمهور شد، به مدت سه سال عالیترین مقام اجرایی دولت در استان سمنان بود.
انتهای پیام
نوبت شما به نقل از وبلاگ "پاتوق وبلاگ نویسان شاهرود" نوشت:
انتهای پیام
نوبت شما به نقل از وبلاگ "پاتوق وبلاگ نویسان شاهرود" نوشت:
رئیس پلیس فتا از دستگیری فرد 31 ساله طراح گروه مجازی و محل انتشار محتوای غیراخلاقی
در تلگرام به نام «میگ میگ و دوستان» در شاهرود خبر داد.
به گزارش همه باهم، مرجع وبلاگ نویسان استان سیستان و بلوچستان مسابقه وبلاگی به مناسبت هفـته بسیـج برگزار میکند، این مسابقه با عنوان "من یک بسیجی ام" از تاریخ 26 آبان لغایت 5 آذر سال جاری برگزار می شود.
علاقه مندان میتوانند آثار خود را در محور های:
-بسیج و علم
-بسیج و استکبار ستیزی
-بسیج و شهادت
-بسیج و امنیت پایدار
-بسیج و فرهنگ
-بسیج و جهاد
-بسیج و بصیرت
در قالب:
یادداشت، دل نوشته، عکس نوشته و پوستر، اینفوگرافیک، مقاله و کلیپ تولیدی
به آدرس info@baham91.ir و یا در قسمت نظرات همین صفحه ارسال نمایید.
به آثار برگزیده جوایز نفیسی اهدا خواهد شد
نوبت شما به نقل از وبلاگ "کارآفرینان شاهرود" نوشت:
در زمانهای قدیم، مردی وارد روستایی شد و به روستائیان اعلام کرد که او هر میمون را به 100 تومان می خرد.روستائیان دیدند که در اطراف میمون های زیادی وجود دارد،به جنگل رفتند و شروع به گرفتن میمونها کردند.مرد هزار میمون را به قیمت هر میمون 100 تومان خرید تا اینکه تأمین میمون رو
به کاهش گذاشت.روستائیان تلاش خود را متوقف کردند.مرد اعلام کرد که او هر میمون را به 200 تومان خواهد خرید.این امر،تلاش روستائیان را تجدید کرد و آنها شروع به گرفتن میمونهای جدید کردند.
بزودی تأمین میمون کمتر از قبل شد و مردم به مزرعه شان برگشتند. مرد پیشنهاد 250 تومان برای هر میمون را داد. ولی تامین میمون آنقدر کم شده بود که به زحمت ،یکی پیدا می شد.
مرد اعلام کرد که هر میمون را 500 تومان خواهد خرید و چون می خواهد برای چند کار به شهر برود،معاونش به نیابت از او ،در اینجا خواهد بود و کار را دنبال خواهد کرد.
در غیاب مرد،معاون به روستائیان گفت: " به این همه میمونی که در قفسها وجود دارند،نگاه کنید.من هر کدام از آنها را، به قیمت 350 تومان می فروشم. وقتی که رئیسم از شهر برگردد،شما میمونها را به قیمت 500 تومان به او خواهید فروخت.
روستائیان تمام پس اندازهای خود را جمع کردند و میمونها را خریداری نمودند.
معاون رفت و روستائیان دیگر هیچ وقت آن مرد و معاونش را ندیدند تا میمونها را به آنها بفروشند.
(بازار مواد اولیه که مخصوص کشورهای جهان سوم است و فروش فرآورده های نهایی تولید شده (در کشورهای پیشرفته) از همان مواد اولیه ،چنین مسیری را طی می کند.
کارآفرینی این چرخه معیوب را اصلاح می کند.)
انتهای پیام